حافظ دل
نسپارم دل خود را به کسی غیر از تو
تو شدی حافط دل غیر نخواهم دیگر
(حافظ)
+بعد از مدت ها :)
- ۰ نظر
- ۲۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۵۵
- ۳۹۹ نمایش
نسپارم دل خود را به کسی غیر از تو
تو شدی حافط دل غیر نخواهم دیگر
(حافظ)
+بعد از مدت ها :)
امتحانات این ترم برخلاف ترم قبل از من جان گرفت و طبیعی است که حالا چهار روزی است راحت تر نفس می کشم!
سختی امتحانات ترمی که گذشت باعث شده تا محتاط تر برای ترم بعد درس انتخاب کنم و نگرانم!
اما خب ته تهش یک لیسانسه به لیسانسه های کشور اضافه خواهد شد و همین و دیگر هیچ!پس سعی می کنم خودم را به بیخیالی بزنم.
در حالا تلاش برای یافتن راهی هستم که به من انگیزه ببخشد برای ادامه راه،یک فکرهایی دارد در ذهنم چرخ میزند،تا ببینم چه خواهد شد...
:)
+خیلی یهویی متوجه شدم دقبقا پنج ماه از انتشار پست قبلی گذشته!
+یاس اگر اینجا را میخوانی از خودت خبر بیار!
داشتن کسی که بتونی باهاش راحت و بی دغدغه حرف بزنی و درک ات کنه خیلی خوبه،داشتن کسی که بتونی راحت پیشش اشک بریزی و بغض لعنتی رو بشکنی هم...جدای از اینکه فرد مورد نظر اطراف من یافت نمیشه،بنده یک درونگرای درونگرای درونگرا هستم!
بیشتر از بیست و چهار ساعته که دارم خودمو می زنم به اون راه،یه چیزی راه گلومو بسته و خیال رها شدن هم نداره
همه ی راه ها رو هم برای بهبود این حال لعنتی به کار بستم...از بیرون رفتن و پیاده روی کردن تا روی آوردن به خوراکی های شیرین!
با آهنگ های غمگین که بغض ام رها نشد،بیخیال شدمو چنین ساعت بدون وقفه شاد گوش دادم،بغض از بین نرفت ولی یکم نفس کشیدن راحت تره
بیخیال :))
+فردا باشگاه درمانی رو اجرا خواهم کرد حتما!
:)
الان که دارم این پست رو می نویسم تازه دوساعته که اتاقم رو بعد از دو ماه تمیز کردم و اصلا برام یه جور عجیبی غریبه اس!!!!
و البته اعتراف می کنم که من به هیچ وجه قصد تمیز کردن اتاقم رو نداشتم و مامانم مجبورم کرد
:)
و دارم به این فکر می کنم که چه جوری الان من اتاق رو بهم بریزم؟؟؟؟به مرتب بودنش عادت ندارم :)
اما به خودم قول دادم که این بار تا یکم تیر مرتب نگه دارم اتاقم رو
:)
این روزها حالم بهتره.آروم ترم و سعی می کنم خودمو بیشتر بشناسم و بدونم از سال های آینده زندگیم چی می خوام.حس خوبی داره که بتونی دقیق بفهمی و بدونی انتظارت از خودت تو روزای آینده چیه و حس خیلی بهتری هم هست که بدونی تمام تلاش ات رو می کنی برای چیزهایی که میخوای به دست بیاری.اون ته ته دلم آرومه و می دونم که خدا هوای من و دلم رو داره و من به جای ترس ها و استرس های همیشگی،لبخند می زنم و می دونم که هست!
:)
+اگه کسی این جا رو خوند و از کتاب ها و روش های خودشناسی و هر چیزی مربوط به خودشناسی اطلاعاتی داشت،ممنون می شم بهم کمک کنه.
برای اولین با میخوام با مامانم به یه سفرگردشی یک روزه برم.ذوق دارم و میدونم تجربه جالبی میشه.من و مامانم تنها.
با این همه امتحان و درس و تحقیق خیلی سرخوشانه دارم میرم گردش!
از صبح چهارشنبه ای که گذشت درگیر تحقیقات برای پروژه درسی بودم و از صبح پنج شنبه ای که سی دقیقه ازش گذشته درگیر کار کردن روی همین پروژه و البته هنوز کار داره!
یه امتحان هم تو هفته جدید دارم و کامل نخوندم و مسلط نیستم!
همچین موجود سرخوشی هستم من که دارم با این همه کار میرم گردش و به این گردش به دلیل همزمانی با میان ترما گردش میان ترم میگن:دی
:)
هر وقت عصبانی می شیم ممکنه یه فکرهایی کنیم که خب شاید درست نباشه همش پس زود واکنش نشون ندیم و سعی کنیم که وقتی آروم تر شدیم به ماجرا فکر کنیم و از جنبه های دیگه هم بهش یه نگاهی بندازیم (البته اگه اون موضوع ارزش فکر کردن و وقت گذاشتن رو داشته باشه) و بعد تصمیممون رو بگیریم که چه واکنشی به طرف مقابل نشون بدیم!
البته حفظ آرامش شاید خیلی وقت ها سخت باشه اما من به تازگی به این نتیجه رسیدم که همه ی کارها با آرامش بهتر پیش می ره و آرامش همیشه جواب میده...چه بخوایم کسی رو متقاعد و یا مجبور به انجام کاری کنیم و چه حتی وسط دعوا!!
:)
یه دوست،پدر،مادر و یا هر کس دیگه تو زندگیمون رو نمی تونیم تغییر بدیم و از رفتارای همیشگیشون هم نمی تونیم همیشه نالان باشیم و بخوایم تغییرشون بدیم بلکه باید یاد بگیریم چطوری باهاشون برخورد کنیم
:)